خاطرات یک خیر

از آنجا که اینجانب; علیرغم همه هجمه ها و توهین ها; با منطق و استدلال در این وبلاگ سخن می گویم; بر اساس قانون اساسی پادشاهی مشروطه ; از آقای رضا پهلوی این سوال را دارم که آیا پایبند به مذهب شیعه جعفری هستید? چون پادشاه سوگند یاد کرده که باید باشد!! و اگر هستید; چرا یک.خانم با حجاب کنار شما نیست??? شما که هنوز نیامده برای عوامفریبی علیه عموم ملت سطحی هیجانی جوگیر ایران( البته استثناتی چون من وجود دارد) به شعار تو خالی و مزخرف زن زندگی آزادی در کنار فردی مثل اسماعیلیون که ظاهرا کل هنرش نوشتن چند کتاب بی سر و ته و تحصیل در دندنپزشکی!! است و با این ژست های عوام فریبی هز جهالت کهن ایرانی سو استفاده می کنید یا مثلا نازنین هنرپیشه و علی کریمی فوتبالیست جدا تیمی برای عوامفریبی تشکیل شده است که ملت جاهل ایران را بازی دهدبعد که مستقر شدید چه خواهید کرد?عین سوگند پادشاهی نقل قول می شودهیچ پادشاهی بر تخت سلطنت نمیتواند جلوس کند مگر اینکه قبل از تاجگذاری در مجلسشورای ملی حاضر شود با حضور اعضای مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هیأت وزراء بقرارذیل قسم یاد کنند:من خداوند قادر متعال را گواه گرفته بکلام‌الله مجید و به‌ آنچه نزد خدا محترم استقسم یاد میکنم که تمام هم خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده حدود مملکت و حقوقملت را محفوظ و محروس بدارم قانون اساسی مشروطیت ایرانرا نگهبان و برطبق آن وقوانین مقرره سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی و کوشش نمایم و درتمام اعمال و افعال خداوند عزشأنه را حاضر و ناظر دانسته منظوری جز سعادت و عضمتدولت و ملت ایران نداشته باشم و از خداوند مستعان در خدمت بترقی ایران توفیقمیطلبم و از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد میکنم. خاطرات یک خیر...

یکی از خوانندگان محترم وبلاگ من; فرمودههم.خودت را ببخشهم دیگران را!بخشش در مورد چه کسی? فلان کسی که مدرس دانشگاه شده که جوانان را اموزش دهد; اما با بدترین لحن دانشجو را تحقیر می کند; و اما در برابر ماده سگ های لب شتری; متواضعانه لیس می زند و حقوق نجومی و کپی کتاب و ...ببین عزیز!وقتی نمی توانی بخشش ریاکارانه را انجام دهیو از طرف دیگر هم.توان انتقام.گرفتن نداریاین تبدیل به درد مزمن می شود!!قبول دارم که وقت.من با ارزشتر از آن است که بخواهد صرف فکر انتقام از فلان.ماده سگ هار یا فلان مدرس که در واقع چیزکش دانشگاه است یا فلان کارمند که دنبال ارضا جنسی از طریق ماده سگ.های چندبار مصرف است و من ; باید اعتراف کنم.این من بودم که اجازه دهد اونها عمرم تباه کنن!پیش مشاور و روانشناس و ...فایده نداشته!! راستی اون مشاور خودش هم یک طمعکار مریض بودباز هم.می گویمدرون من;; جای این افکار پست مزاحم به درد نخور نیستقلب; جای خدای مهربان هستمی خواهم ازاد شوم و پرودگار مرا یاری دهد خاطرات یک خیر...

درخصوص زد و خورد فبزیکی بله دو حالت دارد اما شما اهل زدن نیستید خودتان میدانید که نیستید چون فعلا جسارت آن را ندارید تا درمان نشوید در خصوص کتک خوردن هم چون بعد از کتک خوردن خود خوری میکنید بنابرابن اصلا دنبال دعوا اصلا نمبرویدمیخواهم یکی از پرونده ها برایتان بگویم:در دهه هشتاد شخصی که در یک زمین زراعی با ما اختلاف داشت; به قتل رسید با شلیک گلولهدر پی قتل این شخص زمین های شریکی ما با این شخص خوابید و کسی کشت نکردقاتل فراری شده بود و مدعی زمین ها بودمن در دهه نود; با وجودتمام خطرات و هشدارها, شخصا به منطقه رفتم.در این پرونده بارها تهدید به قتل شدماونها ادرس خانه مرا می دانستندحتی زمانی که با دختر ماده سگ و البته از سگ پست تر اون مقتول قرار می گذاشتم; تهدید می شدمدست بر نداشتمتا اینکه از ماده سگ پست تر; رابطه جنسی حالا نمی دانم فرا لمسی بود یا نه با یاغی برقرار کرد و یاغی اجازه داد زمین ها به نصف قیمت فروش بروند.من کوتاه نیامدم: باز تهدید به قتل شدمو همچنان درگیرم.....خانم ستاره;اینکه به عنوان شخصی هیچ تخصص روانشناسی ندارید و با خواندن چند کتاب به خود اجازه برچسب زدن مریض روانی به دیگران می دهید عمیقا جای تاسف است...حقیقت این است که بله; ماها ادمهای طبیعی نیستیم; ماها سالها جنگیده ایم!! ماها مثل شماها و مسافران شهید!! اوکراینی, مامان جان برایمان اب میوه موقع مطالعه نیاورده است... عموجان دایی جان عمه جان....هیچ کدام در کار نیست!من مثل یک سرباز زندگی کرده ام; و می دانم; لحظه اخر خواهد رسیداما این زندگی پر افتخاری بود.من از انواع ادمیانی هستم که مثل شماها که بین یک.گله شامل عموجان پسر دایی جان دختر دایی جان و سایر جانان ها( البته ریاکار هستید چون پشت سر هم غیبت می کنید ) نبوده ام! خاطرات یک خیر...

مادری که بارها جلوی خدمتکار ادم را تحقیر کنداون خواهری را که فقط دنبال مقلصد زندگیش هست به چند قطره اشک.... وننه من غریبم در آغوش بگیرد و مرا نفرین کندو بار بیمارستان و دادگاه و تعمیر را فقط بر دوش یک فرزند بگذارد....و وقتی ان خواهر ماده سگ به حانواده خیانت می کحد و مسبب مرگ پدر می شود حتی شهامت زدن یک زنگ به خواهر خائن را هم ندارددرست است که مهربان است درست است که مادر است درست است ثروت زیادی به من بخشیده; اما جوانی من چقدر ارزشمند بود? ان جوانی که اکحون تبدیل به موهای سپید شده....اما روانی و دیوانه خطاب کردن فرزند افسرده کار درسنی بوده?و جالب انکه صبح تا شب دعا می خواندباز هم باید گذشت و بخشیدچون فرمان ارباب بزرگ.جهان; نیکی در برابر بدی است.خدایامن نیاز به یاری تو دارم از تو یاری می جویم. که فقط تویی مرا یاری کنی و نیازی به دیگرا نیست واقعا نیست خاطرات یک خیر...

از چهارشنبه سوری; که با پرتاب ترقه و وحشی گری و جملاتی چون: دختره جلوی مدرش ترقه انداختم پدرش جرات نکرد بیاد جلو....

تا خرید ماهی قرمز; و آسیب هایی که به محیط زیست وارد می شود

تا تعطیلات احمقانه طولانی

تا معاشرت های ریاکارانه و مبتذل

و البته ادعای داشتن فرهنگ.فاخر!!! و 2500 سال تاریخ!!

پروردگارا مرا بر ترک این قوم فاسد و جاهل یاری کن!

خاطرات یک خیر...

نظم و قانون:

در برابر یک وحشی بیمار که از صدای انفجار ترقه زیر پای سالمند یا زن باردار یا دختری جوان لذت می برد; بهترین اقدام این است:

به نام قانون!

بکشید

یا دستگیر کنید!

خاطرات یک خیر...

یک چیزی:اخیرا تازه به دوران رسیده ها برای مراسم عروسی از هلی کوپتر استفاده کرده و بادیگارد عروس استخدام می کنند که مبادا اشتباهی......حالا!!اگر یک نفر از این تازه به دوران رسیده ها; در سقوط هواپیما بمیرد; من باید عزا بگیرم؟؟!! مگر مردن من مهم هس؟ مگر اینکه بچه طلاق بارها در مراسم خواستگاری توهین و تحقیر شده مهم هس؟مگر جوانی ما که در ریشخند اینچنین خانواده ها تباه شده ارزش نداشته؟حالا دلسوزی هم بکنم که چرا موشک طبق فرمایش بی بی سی به فلان جای هواپیما خورده؟اینها حاضر هستند دخترشان را به من بدهند اصلا ما را ادم حساب می کنند که دل برایشان بسوزانیم؟به همان دلیل که جوانی و غرور ما برلی اینها اهمیت نداشته ندارد! مرگ بچه های اینها هم برای من اهمیت نداردکلکسیون دوس دخترها ; پوشیدن لباسها و اویزان.کردن طلاها و عمل باسن که منجر چرخش در چندین.محور سه بعدی گردد برای اینها و تحقیر اهانت در خواستگاری برچسب بچه طلاق برای ما.....که اینطور...یک نفر نیست به اینها بگوید خفه نمی شوید؟! خاطرات یک خیر...

در این مسیر باش و به راهبر اعتماد کن! او از یک راننده اتوبوس وقتی که درخواب هستی و با سرعت 110 کیلومتر حرکت میکند; کمتر نیست! خاطرات یک خیر...

رب النصرنی علی القوم المفسدین خاطرات یک خیر...

مرگ یک توله یوز مهمتر است یا انقراض نسل شیرمردان؟ خاطرات یک خیر...

این جمله مشهور دختران ایرانی در خواستگاری های پر از دروغ و شارلاتانیسم ایرانی است!!

دخترانی که مثلا خود را پیشرو!!! مبارزه و پیشرفت می دانند و انقلاب زن زندگی آزادی از اختراعات آنهاست و امتیاز مالکیت معنوی این به اصطلاح انقلاب متعلق به اونهاست!

راستی برای انقلاب هم از بابا جون اجازه گرفته اند? چون اجازه دست بزرگترهاست!!!

شارلاتانهای ریاکار پست!!

خاطرات یک خیر...

در مقایسه دختران'>دختران ایرانی و همسایگان خارجی; مثل ترکیه; عراق و....به چه نتایجی می رسید? خاطرات یک خیر...

درونی که گذشته را مرور می کند، بدترین دشمن است، نه گذشته ای که نمی توان آن را تغییر داد.

این درون بوگندو که بوی شیر تاریخ گذشته متعفن را میدهد باید دور ریخت

خاطرات یک خیر...

شایسته است به جای برخی کارمندان مفتحور ادارات از chatgpt استفاده شود خاطرات یک خیر...

خیری قصد دارد برای فعلالان کریپت وام قرض الحسنه سفر به نمایشگاه کریتو اهدا کند علاقه مندان کامنت بگذارند خاطرات یک خیر...